فرهنگ امروز/ کامران برادران: در وضعیتی که در آن زندگی بدل به لحظهای ایستا شده، مرگ از هر زمان دیگری به ما نزدیکتر است و ایده رهایی همچو سرابی دوردست به نظر میرسد، پرداختن به مفهومی چون «آینده» چهبسا معنای چندانی نداشته باشد و مضحک به نظر رسد. جهان پیش روی بشر فاقد گذشته و عاری از هرگونه امیدی به آینده است. نبود هرگونه آلترناتیو و امید برای حرکت به جلو، بدل به نُرمی جدید در زمانه ما شده است؛ نوعی سیاست آخرالزمانی.
بهرغم تمامی این ناخرسندیها، سرچکو هوروت، نویسنده، فیلسوف و فعال سیاسی کروات، در «چکامهای از آینده: چرا جنبش آزادیبخش جهانی واپسین شانس برای تمدنمان است» تبیین میکند که برای تحقق تغییری حقیقی بشر باید ساختار فکری خود را از اساس تغییر دهد.
هورورت در ایران نامی آنچنان شناختهشده نیست، هرچند که فیگوری بسیار تاثیرگذار در اروپا و آمریکا است. او از دوستان «یانیس واروفاکیس»، وزیر اقتصاد پیشین یونان و از بنیانگذاران پایگاه «دموکراسی در جنبش اروپا 2025» (DiEM25) است. وی همچنین از جمله کسانی بود که پیش از زندانی شدن «جولیان آسانژ»، بنیانگذار وبسایت افشاگر ویکیلیکس، مدام در سفارت اکوادور به او سر میزد.
این نویسنده کروات همچنین در زمره دوستان اسلاوی ژیژک، فیلسوف صاحبنام اسلوونیایی قرار دارد و در سال 2013 کتاب «اروپا چه میخواهد؟» را با همکاری او به رشته تحریر درآورده است. هوروت 36 ساله همچنین چهرهای بسیار فعال در فضای سیاسی امروز اروپا است. او همچنین بنیانگذار «فستیوال ویرانگر» است، یک گردهمایی در زاگرب برای اندیشه رادیکال که چهرههایی چون اولیور استون و آنتونیو نگری در آن شرکت کردهاند. جنبش اشغال وال استریت و تظاهرات مخالفان جهانیسازی نیز از دیگر بخشهای فعالیتهای سیاسی این متفکر پرمشغله است.
«چکامهای از آینده» مجموعهای است از مقالات، جستارها و ایدهها که موضوع مرکزی تمامی آنها تلاش برای رسیدن به آیندهای بهتر برای بشر و تغییرات مختصات فعلی است. هورورت، همچو دوست و همکارش اسلاوی ژیژک، هراسی از آن ندارد که برای پیشبرد نظراتش به سراغ فرهنگ عامه، از فیلمهایی چون «ماما میا» گرفته تا سریالهایی چون «پروندههای ایکس»، برود و با ایدههای میشل فوکو و والتر بنیامین ترکیبشان کند. خواننده با نگاهی به این کتاب یاد این توصیف سارتر از نیچه میافتد: «شاعری که بدشانسی آورده و با فیلسوف اشتباهش گرفتهاند.»
هورورت در بخشی از کتاب استدلال میکند که پیش ار فروپاشی یوگوسلاوی در 1991، خارجیها اجازه نداشتند تا از جزیره «ویس» در منطقه «دالماسی» که در آن زمان پایگاه نظامی بزرگی در آن واقع بود بازدید کنند. دو سال بعد این جزیره بدل به لوکیشین فیلم «ماما میا» شد. یکی از شیوههای نگاه به این تحول آن است که چونان پیروزی آزادی بر محدودیتهای سختگیرانه در نظرش بگیریم. اما نگاه هوروت به این مسئله بسیار متفاوت است. وی این قضیه را نتیجه توجه رسانهها به این منطقه، افزایش بهای ملک و آنچه این فیلسوف «اشغال توریستی» خوانده میداند. در بخشی از این کتاب آمده است: «جایی که زمانی جامعهای محلی و پایدار در آن میزیست، اکنون بدل به جولانگار توریستها شده است؛ جایی که زمانی قایقهای ماهیگیری در اسکلهاش پهلو گرفته بودند اکنون به پناهگاه کشتیهای لوکس تفریحی شده است.» (ص119)
نوعی نومیدی غمبار در جای جای کتاب هورورت نهفته است، نومیدیای که البته پذیرفتنش نیازمند شجاعتی برای حرکت رو به جلو است. در بخشی از کتاب آمده است: «امروزه، در زمستان طولانی مالیخولیا به سر میبریم، نهتنها در اروپا بلکه سراسر جهان. گذشته از یاد رفته است و آینده عاری از امید است. ویرانشهر بدل به واقعیت شده است.»
بخش اعظم کار هورورت مبتنی بر درآمیختن نمونههایی از گذشته حال در زمینه پیروزی و شکست جنبشهای جهانی است: «از نشست گروه هشت در سیاتل (1999) و ژنو (2001) گرفته تا میدان سینتاگما در آتن (که بهار یونانی را جرقه زد) و میدان پوئرتا دل سول در اسپانیا (که به خیزش پودموس در اسپانیا و جنبش شهرداری بارسلونا انجامید)، تمامی این جنبشها مسیر را برای آنچه میشل فوکو «فضاهای متفاوت» یا حکیم بِی «مناطق موقت و خودمختار» مینامید باز کردند. [...] ما که از هرگوشه جهان به شهری آمدهایم که پوتین، ترامپ، اردوغان، مرکل، سعودیها، پهپادها و 20 هزار پلیس آن را به اشغال خود درآوردهاند، خود فضایی متفاوت را شکل دادهایم. در آخرین روز از نشست گروه 20، هامبورگ بدل به چنین فضای متفاوتی شد.» (ص 39)
یکی از نکات مهم در این کتاب بررسی شکستهای گوناگون در عرصههای سیاسی است. بخش ششم از فصل پایانی کتاب با عنوان «تابستان در آتن: امید بدون خوشبینی» به تابستان غمباری میپردازد که هرورت در آن شاهد ظهور و سقوط سیریزا در یونان بود، حزب چپگرایی که قدرت را در این کشور به دست گرفته و بسیاری از چپها در سراسر جهان به آینده آن امید بسته بودند. بسیاری امید داشتند که سیریزا در برابر سیاستمداران عاشق ریاضت اقتصادی در اتحادیه اروپا ایستاده و افق جدیدی را در سیاست این بلوک و همچنین جهان ایجاد کنند و دست رد به سیاستهای صندوق بینالمللی پول و بانک مرکزی اروپا بزنند. اما طولی نکشید که «الکسیس سیپراس»، نخستوزیر وقت، به خواستههای اروپا تن داد و خیزش مردم یونان نیز مانند بسیاری از نمونههای اخیر (از بهار عرب گرفته تا جنبش اشغال وال استریت) نتیجهای در پی نداشت. اما درست در میانه این شکست است که هورورت از بصیرت شجاعت نومیدی سخن به میان آورده و بهمان گوشزد میکند که دست بر قضا در چنین برههای است که باید همچنان ادامه داد. او به نقل از روزا لوکزامبورگ از خواننده میخواهد تا «بر پایه شکستهایمان بایستد.»
این نویسنده کروات تبیین میکند که چهبسا وقایع اخیر را نباید شکست قلمداد کرده بلکه باید آنها را قدمهایی ضروری در نزاعی دائم دانست که مدتها پیش آغاز شده و پس از مرگ ما نیز ادامه خواهد داشت. اینجاست که باید ایده «امید بدون خوشبینی» را در آغوش گرفت: «از فرانسه تا ایتالیا، از یونان تا اسپانیا، مدلهایی جدید از اقتصاد جایگزین شکل میگیرند، مدلهایی نوین از حکمرانی در سطح محلی و شهری، از بارسلونا تا ناپل، ایجاد میشوند و شکلهایی جدید از حیات بیرون از سرمایهداری خلق میشوند. اما آیا واقعا میتوان از «خارج» سخن به میان آورد؟» (ص101)
انتشارات پنگوئن «چکامهای از آینده: چرا جنبش آزادیبخش جهانی واپسین شانس برای تمدنمان است» را در 192 صفحه منتشر کرده است.
ایبنا
نظر شما